توهم اکثریت بودن، بیماری مشترک گروههای سیاسی عمده در ایران است. اصولگرایان نیز مانند اصلاحطلبان، میپندارند اگر به درستی مواضع خود را بیان کنند، اکثریت مطلق مردم به آنان رأی خواهند داد. آنان نیز گرفتار خوشبینی خیالی در مورد پایگاه اجتماعی یا گروههای هوادار خود در جامعه هستند. جناح میانه یا به قول امروزی، اعتدالی، پیشترها از این خواب برخواسته است. وقتی بزرگسیاستمدار دهة هفتاد، میزان آرای خود در مجلس ششم را دید و فهمید بهزحمت در انتهای لیست آرای مردم جای گرفته است، انصراف داد اما این نتیجه را شوخی روزگار پنداشت. آب سرد دور دوم انتخابات نهم ریاستجمهوری اما او و جناح میانه را بهکلی بیدار کرد. پس از آن، پیریزی ائتلاف با دیگران، سرلوحهی کارشان شد. با همهی اینها، نهتنها این تجارب برای رقبای دیگر کارگر نیفتاد بلکه تازهواردهای بهاری یا جریان سوم (احمدینژادیها) نیز به دام این توهم افتادهاند. شکل 1، این توهم را برای هر سه گروه مورد بحث، نشان میدهد.
خریداران فریب خویش
فریبهای دیگری نیز در کار است که پیش از تحلیل وضعیتهای باورپذیر دولت (دستگاه اجرایی) پس از انتخابات دوازدهم، باید بدانها اشاره کرد. این فریبها، شکلی اجتماعی دارند و اینگونه نیست که توطئهی عاملانی خاص باشند. برعکس! همهگیر هستند و آنان که طرحشان میکنند، حتی بیش از پیروانشان، دچار خودفریبی هستند. نخست این که ایرانیان پیشبینیپذیر نیستند. در پاسخ، باید گفت: جهل، دلیل نیست! چه شخص یا سازمانی در موردی خاص از گزینشهای ایرانیان به طور مداوم پژوهش دقیق کرده و سپس همواره پیشبینیهای وی اشتباه از آب در آمده است؟ اگر حدسها از ندانستن ریشه بگیرند، دلیلی وجود ندارد که بتوان بهدرستی پیشبینی نمود. پیشبینی، اطلاعاتی مقدماتی نیاز دارد و در ضمن، با وجود تمام شرایط لازم، باز هم بیان حالتی احتمال در مورد رخداد آینده است و پیشگویی نیست.
فریب دیگر این است که میاندیشند، هر کس منتقد یا مخالف است، به صدای منتقد یا مخالف نیز رأی میدهد. به این ترتیب، اگر آرای خاموش به صحنه بیایند، رأی نامزد منتقد، افزایش خواهد یافت. این اندیشه را میتوان «تلهی آرای خاموش» نامید. گرچه ممکن است بخشی از آرای خاکستری یا خاموش، منتقد وضع موجود باشند اما پژوهشهای آماری در آرای انتخابات به طور مقایسهای در دورههای مختلف (مانند تهران ریویو، 1392 و پیوسته و پناهی، 1396) نشان میدهد که بخش بزرگی از آرا، به کلی پیگیر اخبار سیاسی نیستند.
همین انتظارِ رأیدادن به کاندیدای منتقد از منتقدان وضع موجود، تلهای دیگر را درون تلهی آرای خاموش فعال میکند و برخی تحلیلگران را گول میزند. آنان میگویند ایرانیان کمحافظه هستند. به راستی باز هم باید گفت: جهل دلیل نیست! اگر همهی مردم را تودهای نامشخص در نظر بگیریم، بله! آنان حافظه ندارند و نباید هم داشته باشند. هر گروه از مردم، در مورد مسایل روزمره و مورد علاقهی خود حافظه دارند. جهل مرکب است که از هر فرد انتظار داشته باشیم، رخدادهای مختلف را در همهی زمینهها، به خاطر داشته باشد. اگر گروهی از مردم، از گرایش سیاسی سیاسی دور هستند و اطلاعات سیاسی ندارند، مسلما حافظهی سیاسی هم نخواهند داشت. برای نمونه، گروههای محروم اقتصادی و فرهنگی، بیش از هر چیز به دنبال نامزدی هستند که وعدهی آنی در مورد بهبود اوضاع حداقلی بدهد. آنان حافظهی خوبی در این موارد دارند و هر گونه امتیازات خاص برای محرومان و حاشیهها را به سرعت دنبال میکنند و با موارد پیشین مقایسه میکنند اما آنان را با اصولگرا، اصلاحطلب، میانه، بهاری و حتی مخالف کلی سیستم سیاسی چه کار؟ در مقابل، کسانی که گرایش سیاسی دارند (مثلا اصلاحطلبان)، چهرههای مورد نظر خود را کم و بیش خوب شناختهاند و پشتیبان آنان بودهاند. همین طور است در مورد دیگر گرایشها. بنابراین، ایرانیان حافظه دارند. هر چند میتوان پذیرفت که در صورتی که فعالیتهای نظاممند مانند سیستم حزبی داشته باشیم، این حافظه تقویت میشود و بهبود خواهد یافت.
تحلیل آرا بر اساس ائتلافها، فریب بزرگ را لو میدهد که عبارت است از تفسیر آرای ترکیبی بر اساس یک گرایش سیاسی! برای نمونه، چه زمانی که آرای خاتمی 76 و 80 را بهکلی در سمت اصلاحطلبی بگذاریم و چه زمانی که شمار آرای احمدینژاد در دور دوم 84 و حتی انتخابات 88 (گذشته از اما و اگرهای آن) را با شمار احمدینژادیها یکی بپنداریم، در فریب بزرگ افتادهایم. از پژوهشهای موجود چنین بر میآید که در هر انتخابات ریاستجمهوری، تنها آنان برنده بودهاند که ائتلاف کردهاند، به ویژه آنان که آرای غیرسیاسی را جذب کردهاند. یعنی هر چه شعارهای نامزدها یا میزان مردمانگیزی (پوپولیزم) آنان به هر دلیل موفقتر بوده باشد، آرای بیشتری را علاوه بر آرای هوادارن طیف سیاسی خود، بهدست آوردهاند. به هر حال، در موارد بسیار کمی، در دوسوی طیف (چپ/ راست، اصلاحطلبان/ اصولگرایان، برجامیان/نابرجامیان و ...)، اتحاد مؤثر برقرار شده است (برای توضیح بیشتر، بنگرید به: پیوسته و پناهی، 1396).
آخرین فریب یا
تلهی تحلیل که به آن اشاره خواهیم کرد، یکسانپنداری کنش مردم در انتخابات سراسری
ریاستجمهوری با انتخابات محلی مانند مجلس و شورای شهر است. با افتادن در چنین تلهای،
گفته میشود که مردم شهرهای کوچک و بهویژه روستاها، بیشتر نصیب گرایشهای سیاسی
سنتی نزدیک به اصولگرایی و یا مردمانگیزان میشود و مردم شهرهای بزرگ به گرایشهای
انتقادی مانند اصلاحطلبان، بیشتر رأی میدهند. چنین نگاهی افزون بر آمیختن دو نوع
انتخابات سراسری و محلی، اشتباهی دیگر هم دارد: این که متن و حاشیه را به شهر و
روستا یا جمعیت بزرگ و جمعیت کوچک تقسیم میکند. حال آن که پژوهشها چیز دیگری را نشان
میدهند. برای مثال، در دور نخست انتخابات نهم ریاستجمهوری، کروبی و معین بیشترین
آرا در میان روستاها را داشتند و رأی اصلی احمدینژاد در شهرهای بزرگ بود (حاجییوسفی
و همکاران، 1391). ضمن این که در این زمینه، یه نکته را از نظر آماری در آرای دورههای
مختلف میتوان دید. اینرسی آرا در شهرهای کوچک و روستاها زیاد بوده است. به این
معنا که در این مناطق، هر رئیسجمهور دو دورهای، در دورهی دوم خود، افت آرای
کمتری نسبت به شهرهای بزرگ داشته است. از همهی اینها که بگذریم، یک سوم شهرهای
بزرگ ایران امروز را حاشیهها تشکیل میدهند؛ در ضمن، حاشیههای شهری نیز از نگاه
جغرافیایی همواره بهسادگی قابل جداسازی از متن (مناطق مرفه) نیستند یعنی مرز
آشکاری ندارند و بهطور پراکنده در نواحی مختلف شهری، تنیدهاند و در نتیجه، شکل
آرای حاشیه و متن را به راحتی نمیتوان تشخیص داد.
شورایی که نگهبان است
در انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم، نامزدهایی جدی از گروههای مختلف حضور دارند. آشکار است که مهمترین بازیگر در این مرحله، شورای نگهبان است. ضعف قانون در این زمینه، پیشبینی را تقریبا ناممکن میسازد. برای نمونه، طبق ماده 35 قانون انتخابات، نامزد ریاستجمهوری باید مدیر و مدبر و از رجال سیاسی باشد تا تأیید شود. به سختی میتوان دو ایرانی را یافت که از این واژگان، برداشتی مشترک داشته باشند. به همین دلیل، از نگاه بیرونی، تأیید یا رد صلاحیت نامزدها در این مرحله به سلیقهی اعضای شورای نگهبان بستگی دارد.
با این حال، یک حدس را میتوان طرح نمود. از آنجا که تاکنون تمام رؤسای دولتهای قبلی توسط دبیر این شورا با القاب و توصیفاتی منفی یاد شدهاند، بعید است که آقای احمدینژاد نیز تأیید شود. به ویژه که طبق بازنمایی رسانههای اصولگرا، توصیهی رهبری را نادیده گرفته است. همچنین چهرههایی همچون آقایان بقایی و کلهر، بعید است از زمرهی رجل سیاسی در حد ریاستجمهوری به شمار آیند. اصولگرایان، با توجه به تشکیل گردهمآیی عظیم جمنا و همسویی (حتی در حد همسانی) خاصی که با عناصر حکومتی (غیر از قوهی مجریه و مقننه) نشان میدهند، توان مناسبی برای تأثیرگذاری بر بررسی صلاحیتها دارند. به هر حال، در رسانهها توافق بر این است که پایگاه آرای نامزدهای جدی آنان (آقایان رئیسی و قالیباف) با آقای احمدینژاد، همپوشانیهایی دارد و همین مورد نیز حدس گفته شده را تقویت میکند. همچنین، اصولگرایان کوشیدهاند با تکرار بیوقفهی دو برچسب فتنه و انحراف، به ویژه در فضاهای رسمی، راه ورود رؤسای دولتهای پیشین و یارانشان را به عرصهی انتخابات، سد کنند و تا حدود زیادی نیز در این راه، موفق به نظر میرسند. همزمان باید در نظر داشت که پرسش از سند قانونی در ردصلاحیتها، تا کنون بیپاسخ مانده است و تشخیص شورای نگهبان مبتنی بر اسنادی آشکار و موردتوافق حقوقدانان که برای عموم مردم اعلام شود، نبوده است و احتمالا در این دوره نیز نخواهد بود.
با همهی اینها، در سوی ائتلاف اعتدالگرایان و اصلاحطلبان، بنا به جایگاه آقایان روحانی و جهانگیری، صلاحیت آنان به احتمال زیاد تأیید میشود. آقای قالیباف نیز از چهرههای آشنای انتخابات ریاستجمهوری است. آقای رئیسی اما سابقهی اجرایی خاصی ندارد (به تازگی به تولیت آستان قدس گمارده شده است) و همچنین، سابقهی نمایندگی مردم را نیز ندارد. با این حال ممکن است به دلیل مهربانی شورای نگهبان با اصولگرایان، تأیید شود، همان گونه که آقای احمدینژاد نیز در دورهی نهم، وضع مشابهی داشت ولی چون نامزد اصولگرایان بود، تأیید شد. همچنین برای تأییدصلاحیت چهرههای آشنای دیگری چون آقای غرضی، میرسلیم و هاشمیطبا مانعی به چشم نمیخورد ولی به دلیل تأثیر احتمالی پایین در رقابتها، به آنان نمیپردازیم. ردصلاحیت احتمالی برخی چهرههایی همچون اعظم طالقانی و قاسم شعلهسعدی نیز ماجرای جداگانهای دارد که از بحث ما خارج است.
سناریوها
پیشفرض ما این خواهد بود که خوانندگان یادداشت حاضر، به گروهبندیهای موجود و اخبار چند ماه اخیر، آشنایی کامل دارند چرا که اگر چنین نباشد، یادداشتی جداگانه در این زمینه نیاز است. به هر روی، دو گروه مؤثر در انتخابات آینده روحانی/جهانگیری در مقابل رئیسی/قالیباف خواهند بود. همچنین، عدمقطعیت مهمی همچون حضور احمدینژاد را هم داریم که میتواند این دوگانه را به رقابتی مثلثی بدل کند. عدمقطعیت مهم دیگر، باقیماندن رئیسی یا قالیباف یا هر دوی آنها در مقابل روحانی است. به هر ترتیب، جهانگیری به نفع روحانی کنار خواهد رفت.
در سناریوهای جدول بالا، تنها مضرب 5 را برای آرا در نظر گرفته و وارد جزئیات آرا نشدیم. مسلما نامزدهای دیگر نیز سهمی از آرا خواهند داشت که باید آن را از آرای در نظر گرفته شده، کاست. در واقع، تنها خواستهایم ترتیبی از آرا را نشان دهیم نه آرای دقیق نامزدها را. این سناریوها باورپذیر هستند اما آنچه در فضای سیاسی کنونی محتملتر بهنظر میرسد، کنار کشیدن آقای رئیسی است چرا که احتمال برندهشدن اصولگرایان در این رقابت بسیار کم است. از سوی دیگر، نام آقای رئیسی برای آیندهی نظام اخیرا به تکرار مطرح میشود. بعید به نظر میرسد که وی بخواهد موقعیت خود را با شکست در این رقابت، تضعیف کند. منطقی است که وی برای حضور در این رقابت و کنار کشیدن در میانهی آن به نفع اتحاد اصولگرایان، اقدام کرده باشد تا نشان دهد که «عاشق خدمت است نه تشنهی قدرت». چنین حرکتی، افزون بر این که با شعار وی که «بوی بهشتی آمد» سازگاری دارد، به ساختن چهرهای فراتر از رقابتهای معمول و شایستهی جایگاههای بالاتر، کمک میکند. از سوی دیگر، به نظر میرسد که پیروزی بر ائتلافی که روحانی نمایندهی آن است، تنها در حالتی ممکن است که اصولگرایان با جریان سوم وارد ائتلاف شوند. با میزان حملاتی که این دو به یکدیگر کردهاند، احتمال چنین وضعیتی ناچیز به نظر میرسد.
پس از
انتخابات دوازدهم
انتخابات دوازدهم، به هر ترتیب به پایان خواهد رسید اما مسألهای مهمتر، به دنبال آن رخ خواهد نمود. کشور ما به اتحادی برای زدودن فساد از ساختار اداری و فقر و بیکاری دامنگیر، پیش از هر چیز نیاز دارد. همچنین، حجم نقدینگی که در بیش از دو دهه، سر به فلک برده، تنها با اتحاد گروههای مختلف مردم و گروههای سیاسی، کنترلشدنی است. چنین اتحادی، به هیچ وجه نمیتواند همراه با دعواهای عقیدتی مذهبی، روشنفکرانه، جغرافیایی (که بعضی به اشتباه، آن را قومیتی پنداشتهاند) و مانند اینها باشد.
تا به اشتراکی در یک نوع نگاه برای مبارزه با فساد و محرومیت گستردهی اقتصادی موجود در ایران امروز نرسیم، حرف زدن از مبارزه با فساد و محرومیتزدایی، خواب و خیالی بیش نیست. تا زمانی که با صاحبان یک قرائت مذهبی یا سیاسی، ثروتمندان، ساکنان مرکز و یا هر گروه دیگری از مردم (و نه همگان)، سراغ کنترل فساد و محرومتزدایی برویم، نتیجه نخواهیم گرفت. برای مبارزه در مورد یک آسیب، باید بر مبارزه با همان آسیب تمرکز کرد و برای همان منظور متحد شد. نمیتوان معیار همکاری را اصولگرایی، اصلاحطلبی یا هر چیز دیگری قرار داد و آنگاه مثلا به مبارزه با فقر رفت. مبارزه با فقر، ائتلاف همهی کسانی را میخواهد که میخواهند با فقر مبارزه کنند و لازم است آنان با یکدیگر، بر سر چند و چون این امر، به توافق برسند. شوربختانه در فضای مبارزات و نیز پس از هیچ انتخاباتی، چنین توافقی را نداشتهایم.
تا زمانی که گروهی تصمیم خود را برای رهایی از فقر (یا هر مشکل دیگر) پیاده میکند و دیگران کارشکنی میکنند، مشکل حل نمیشود. راه حل مسألهی اجتماعی، پیش از هر چیز جلب نظر یا توافق شهروندان با دیدگاههای مختلف، بر سر اجرای یک راه حل است. پیروزی هر گروهی برای در دست گرفتن دولت، نباید این مهم را از یادمان ببرد. بنابراین، مهمتر از سناریوهای رقابت در انتخابات، سناریوی پس از انتخابات دوازدهم است. یا این اجماع را (هر گروهی که پیروز شود) میسازد یا بحرانی که زوزهکشان به حوالی ما رسیده است، ما را خواهد بلعید. نامزدها، مسلما در این دوره بیش از هر دوره در رثای معیشت و مشکلاتش، نوحهسرایی خواهند کرد اما تا گروههای مختلف نتوانستهاند توافق دیگران را بر طرح خود جلب کنند، یا به نوعی راهی برای کنار آمدن با دیگران بیابند، ادعای حل مشکل معیشت، طنز تلخی بیش نخواهد بود. تا زمانی که برای آنان، اختلافنظرهای دیگر، به این اندازه مهم است که دیگران را حتی در پروژهی حل مشکل معیشت، کنار بگذارند، هنوز راهی عملی برای حل مشکل معیشت نیافتهاند.
بنابراین، اگر نامزد و جریان پیروز، توانایی تجمیع نیروهای کشور را نداشته باشد، برنده شدن هر نامزدها، هر کدام که باشد، فرقی نمیکند، یک سناریو است: سقوط در قعر جهنم بحران! همین سکه، در مورد برنده شدن هر کدام از نامزدها، رویی دیگر هم دارد: فرا رفتن از کف هرم مازلو (مشکلات معیشت) اگر و تنها اگر آن نامزد، توانایی تجمیع همهی نیروهای کشور را داشته باشد! این دو سناریو را باید جدی گرفت و به جای منتظر شدن، آینده را باید ساخت! نامزدی را باید برگزید که در داخل و خارج کشور، همکاری بیافریند و نه جدایی.
ارجاعات
Peivasteh, Sadeq (2015). The Vote Composition of Political Origins in IRI Presidential Election, Journal of current research in science, Vol. 3, No. S, pp: 39-54.
پیوسته، صادق؛ پناهی، محمدحسین (1396). مقایسهی روند تغییر خاستگاه نامزدها و منتخبان یازده دوره انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ایران. مجلهی مطالعات جامعهشناختی، در دست بررسی برای چاپ.
حاجییوسفی، امیرمحمد؛ فرزان، مهدی؛ کیوانآرا، راضیه (1391). انتخابات نهم ریاستجمهوری و پایگاههای اجتماعی در ایران. پژوهشنامهی علوم سیاسی، سال هفتم، شمارهی 2: 123-149.
تهران ریویو (1392). حل معادلۀ چندمجهولی انتخابات سال 88. ویژه نامهی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، تهیهشده توسط جمعی از فعالان سیاسی داخل ایران. منتشر شده در دو قسمت به آدرس: http://tehranreview.net/articles/12744 و http://tehranreview.net/articles/12657#.UYee4bUziSo