پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

جسم اخلاقی و قدرت خودکامه

جسم اخلاقی و قدرت خودکامه


گشایش:

جملاتی که خواهند آمد نمودی می توانند باشند از ثبت نتایج نگرش نخبه ای یا کسی به مسئله یا مسایلی. نه مقصود اثبات است که از مثال نقض بهراسیم نه گزافه گویی است که از حریف بگریزیم لذا در مسیر نوشتار از پل اشعار و نوشته های دیگران هم خواهیم گذشت.  

گزین گویه ها و کوته تجمیعات نوشتاری آن و این ـ گذشته از بزرگی و کوچکی شان، گذشته از صالح بودن و ناصالح بودن نویسندگان ـ به افاده ی مقصود این سطور گسیل خواهند شد. خواننده، پس از خواندن متن شاید بیندیشد که پرسش هایی بر سئوالات اش فزون می گردند و آنچه در سیاهکاری این قلم می نگرد نه راهگشای اوست نه چراغ زندگی اش. بادا که چنین باشد. نگارنده نه راهگشا است و نه راهنما.

پیشاپیش اگر، عجولانه نتیجه را جست و جوگر باشیم بهتر این است که خویش را به قرائت این نوشته نیازاریم اما سه قطعه ی زیر بی ارتباط با این خواسته نیستند:

قومی متفکراند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

ترسم من از آنکه بانگ آید روزی

که ای بیخبران راه نه آن است نه این

خیام

فساد و رشوه خواری فرزندان توأمان خودکامگی اند.

کلود ژولین / تاریخ امریکا در دو قرن

هراس از شکنجه و مرگ و پناه بردن به دامان قیم، اخلاقی در دامان ناامنی می پرورد که برای حفظ اش همواره اسطوره های موهوم باز تولید می شوند.

ناتینگ فریسان

نگاهی به مسأله ی اخلاق

در ابتدا می توان اخلاق را به عنوان یک مسئله بررسی کرد. مسئله برای چه کسی؟ کجا؟ مسئله برای قدرت و اجتماعی که تحت سیطره ی گفتار یک قدرت به امنیت می رسد (اگر نگاه هابزی داشته باشیم).

از زمانی که قبایل انسانی و به هر حال نظم اجتماعی تحت آنچه خانواده ی بزرگ نام گرفت پدید آمد، انضباط اجتماعی برای حفظ جمعی که به وجود آمده بود به قوانینی نوشته یا نانوشته نیاز پیدا کرد. عمده ی قوانین مربوط می شد به چهارچوب های رفتاری که با فلسفه ی حفظ قدرت (به معنای اعم) پدید آمدند. قدرت باید حفظ می شد تا هراس انسان از انزوا و تهاجم طبیعت (و هر چه در آن است) را در خود ببلعد.

انسان نیز باید به مجموعه ی رفتاری که این قدرت را حفظ می کرد گردن نهد. این گونه بود که پدیده ای به نام اخلاق یا اصول، سرچشمه ها و چهارچوب های اساسی رفتاری شکل می گرفت اما این اخلاق برای قدرت مسأله بود. یعنی باید شکلی به آن می بخشید که رنگ او باشد. هر چه قدرت پیچیده تر شد، ساختار اخلاق هم پیچیده تر شد و این است که ما امروز از فلسفه ی اخلاق صحبت می کنیم. رفتارهای متفاوت را گاه در یک چهارچوب اخلاقی می دانیم یا اخلاق دو فرد یا دو اجتماع را با مقیاس هایی بررسی می کنیم و در رابطه با آن، عوامل دیگری را هم ارزش می نهیم.

مثلا در خانواده های گسترده ی ابتدایی بحث آمیزش دو جنس مسأله ای بود که پس از آمیزش آزاد انسان ها (همچون حیوانات)، مطرح شد. ماده های قبیله متعلق به رییس (قهرمان پیروز) قبیله بودند. اگر قبیله ای جنس ماده از قبیله ی دیگر می گرفت باید اجرتی می پرداخت. بعدها با مطرح شدن بحث اختصاصی سازی یک ماده برای نر که ریشه های ازدواج امروزی شد رئیس قبیله کالایی از فرد متقاضی می گرفت. با شکسته شدن قبایل و خانواده های گسترده به خانواده های کوچک (شامل چند خانواده) بزرگان خانواده شور می کردند تا دختری را شوهر دهند یا نه. با به وجود آمدن خانواده های امروزی مسئولیت این امر به عهده ی پدر دختر افتاد. بعدها این مسئولیت به پدر دختر باکره محدود شد و سپس در بسیاری از فرهنگ های پیشرفته تر، دختر هم مانند پسر، پس از سنی که سن قانونی نامیده می شود صاحب اختیار بدن اش در زمینه ازدواج شناخته شد. می بینیم که این تغییر چهره ی رفتاری با تغییر حکومت ها و به عبارت دقیق تر پیشرفت نظام انضباط اجتماعی حاصل شد. است. این ها، همه را تحت عنوان بخش بزرگی از اخلاق جنسی و رابطه ی دو جنس تحت نامی همچون ازدواج، ساختار قدرت سامان داده است. اگر ساختار قدرت و نظم اجتماعی بر محوریت فرد حاکم است، ازدواج نیز جنبه ای پدر محور می گیرد. اگر ساختار بنیامین است هم نظر فرد مهم خواهد بود و هم پدر. همراه با قدرت، ساختار دموکراسی پیشرفته است، کم کم بحث حقوق برابر مطرح می شود و خود دختر به عنوان فرد انسانی نظر می دهد. اگر ساختار مالکیت و اقتصاد هم دگرگون می شود. مثلا وقتی زن از جنس لذت بخش و مایه ی حفظ نسل و ناموس به یک فرد انسانی مثل مرد تبدیل شود، اصل اخلاقی اجتماعی که تحت عنوان عفت عمومی ساختار قدرت را بر آن می دارد تا از رابطه ی دو جنس جهت حفظ نوامیس جلوگیری کند به اصل دیگری تبدیل می شود که رضایت عمومی نام دارد و روابط با شرط عدم آزار رسانی را تحت عنوان رضایت طرفین می پذیرد زیرا ساختار این قدرت به عوامل انسانی یکسان و رضایت هر چه بیشتر آنها برای رسیدن به پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و اعتلای سطح کار و کارکرد اجتماع می اندیشد.

اخلاق و تربیت

بحث اخلاق از آنجا برای قدرت مسأله یا مسأله زا (Problematic) است که اخلاق اجتماع بازتاب نوع تربیت افراد آن است و نظام تربیتی را قدرت حاکم سامان باید دهد.

نظام الهی تحت اسوه ی حسنه اش همگان را به پیروی از سرمشق اخلاقی ـ تربیتی می خواند و اعمال قدرت اش هم به پنهان ترین و برنده ترین صورت است: باور. (بحث قدرت بازدارنده، تشویق کننده و نماد پرداز و باور ساز را به مجالی دیگر وا می گذاریم).

اگر کسی عمل نکند در آن جهان زندگی ابدی اش را خواهد باخت. این وعده آزمودنی نیست چون آزمودن آن همان افتادن در آن است. لذا همواره قدرت کلیسا، روحانیت، اسطوره ها و هر آنچه به متافیزیک و وعده های جهان نادیدنی مربوط است صاحب اذهان توده هاست.

نظام های سرمایه داری تحت سرمشق هزینه ـ فایده اخلاق لیبرال (آزادمنشانه) را پیشنهاد می کنند. در چون و چرای این اخلاق نیز بحث گسترده است. نکته آنکه، اینان، عقل بشری را به عنوان عنصر لازم و کافی لحاظ می کنند.

نظام های دیگر هم هر یک به روشی عمل کرده اند که استدلال ها و انتقادهای خاص خود را دارد. اما مهم آن است که نظام های متفاوت، تربیتی به رنگ خود ایجاد می کنند.

اخلاق و جسم

نظام های تربیتی همواره همچون امروز نرم نبوده اند. تفاوت ها و تغییرات به وجود آمده در روند انضباط و تنبیه را میشل فوکو، در کتاب تبارشناسی زندان و دیرینه شناسی جنون، می کاود. وی کتاب تولد زندان را با شرح شکنجه های وحشیانه در ملأعام می آغازد. آنگاه در پی شواهد و استدلال هایی سلسله وار از تاریخ نظام تربیتی و زندان در فرانسه، جسم را پدر روح و تاریخ مجسم تحول اخلاقی می نامد. وی کنترل روح را پی آمد پیشرفت سیستم های تربیتی جسم و فرا رفتن از آنها می داند.

به طور مثال باز هم به خرده نظام انضباط جنسی و تشکیل خانواده بنگریم. در نظام های مختلف سیاسی و اجتماعی بی بند و باری جنسی، فحشا و دارای تنبیه مشخص بوده اند. گرچه تفاوت در تعریف این واژه ها بسیار است اما وجود این تعریف ها و تنبیه ها حامل معنای تحلیلی است. معنای مورد نظر ما را «فروید» استخراج کرده است. وی تشکیل فرهنگ و ایجاد انگیزه برای کار و تجمیع کار برای ساختن تمدن را وابسته به محدودیت های جنسی و ایجاد نظام پاداش و مجازات می داند. مرد قبیله باید برای رئیس تلاش کند تا امنیت اش تأمین گردد، باید بیشتر تلاش کند تا متاعی بدهد و احدی از اناث را ناموس خود کند. چنین است که مال و ناموس معمولا به دنبال هم ذکر می شوند. بعدها این نظام جنسی و خانوادگی پیچیده تر شده و به شکل امروزین درآمده است که خارج از بحث ما است اما در اینجا به این مورد باید توجه کنیم که آیا برخورداری از لذت جنسی بدون حساب و کتاب هایی که به آنها اشاره شد آیا پایه های تمدن را سست نخواهد کرد؟ اگر قرار باشد آحاد جامعه خرده نظام جنسی احترام نگذارند (همچنین سایر خرده نظام ها) چگونه می تواند پاداش تعیین کرد و آنها را به کار وا داشت؟ در پس چنین استدلالی تنبیه خطاکاران، مشروعیت (مقبولیت) می یابد. وقتی تنبیه خطاکاران در ملأعام انجام شود در اثر همذات پنداری با مجرم، ترس و درد ناخواسته در جسم اکثریت افراد باقی می ماند و نسل به نسل منتقل می گردد. تنبیه هایی که کودک در کلاس های درس یا مکتب خانه ها از سر می گذارند نیز از این جمله اند. گرچه با پیشرفت نظام های تعلیم و تربیت چوب ها جای خود را به سخن، محدودیت های اجتماعی، و منع های دیگر می دهند اما این پیوند جسم، ذهن، روح و نظام تربیتی باقی می ماند و اخلاق در تقاطع احساسات مشترک مردمان نضبح می یابد. با پیشرفت انضباط اخلاقی جامعه فرد خاطی نه به قاضی که ابتدا به روانشناس پاسخ پس می دهد. شاید او بیمار روانی باشد. کشیش (روحانی) هم روح او را مورد کاوش و ترمیم قرار می دهند. آنها پزشکان روان اند. کنترل روان نسبت به جسم مثل کنترل الکتریکی نسبت به مکانیکی است. آلودگی و سر و صدای کمتر، نتیجه ی دقیق تر. روان، اختراع متأخر بشر و فرزند جسم است.

خودکامگی

برای انسان هایی که همواره در فضای خودکامگی نفس می کشند سخن گفتن از خودکامگی مثل سخن گفتن از آب برای ماهی است. بدتر آنکه گوینده نیز در همین فضا تنفس کند. چگونه می شود برای ملتی که لااقل 25 قرن تاریخ کم و بین نگاشته اش، تقریبا همه را، در خودکامگی زیسته است سخن از استبداد گفت چنان که تکراری نباشد؟

همه چیز را همگان گفته اند و به ما نشخوار گفته ها رسیده است.

ـ وقتی اهانت به بدن «رستگاری جان» تعبیر شود چه دستوری جز انحطاط صادر خواهد شد (نیچه ـ انسان مصلوب)

و به واقع، اخلاقی که شایسته انضباط اجتماع خودکامه است جز اهانت به بدن نتواند بود. اهانت به بدن برای آن چیزهایی که مقدس پنداشته می شوند و آنها در واقع اموری هستند که از فرط تکرار، شک کردن به آنها ترسناک شده است.

خودکامگی در ایران همواره با ناامنی و ترس از متلاشی شدن امنیت، هراس از بین رفتن موقعیت و همراه بوده است. انسان ها همواره آماده اند که در شرایط بحرانی و بسیار سخت آزادی خود را فدای امنیت کنند. (اریک فروم) اما آنان که آزادی خود را فدای امنیت به بهای باقی ماندن ساختار خودکامه می کنند چه تأثری بر اخلاق و در واقع جسم اخلاقی خود می گذارند؟

ساختار ما زوخستی ـ سادیستی اخلاقی جامعه ایرانی (به عنوان مثال: آزار فرو دستان و چاپلوسی مقابل فرا دستان)

آیا جا افتادن لذت از این وضعیت روانی در اثر استمرار استبداد نیست؟

باختن روحیه ی تغییر و امید به اصلاح در این وضعیت مردمان را درگیر پارادوکس: هیچ چیز عوض نمی شود ـ باید آنقدر نشست که ناگهان همه چیز عوض شود می کند. لذا امید تغییرات می میرد و انتقام جویی تا لایه های درونی اخلاق نفوذ می کند. آنکه نمی تواند انتقام بگیرد و انتقام اش را در انگیزه های سادیستی حرکات اش (که در تمام اغشار جامعه می بینیم) فرو می ریزد.

اکثریت مردمان در این ساختار شریک می شوند تا از جهتی آسیب بیننده از خوکامگی و از سویی مقوم آن گردند. تربیت تک گویانه قدرت انتخاب را از کودکی می زداید و خودکامگی بر جسم اخلاق یا اخلاقی که از احساسات، ذهنیات و روحیات جسم آدمی بر‌می‌خیزد، حک می گردد.

سئوالات پایانی:

1-    آیا در راه گریز از «ابتذالی» که خودکامگی بر جسم اخلاقی حک کرده است نباید از خودکامگی رها شد؟

2-     آیا جسم آمیخته با خودکامگی به انتخاب آزاد اخلاقی می تواند دست بزند؟

3-     آیا می توان دیالکتیکی بین رهایی از جسم اخلاقی و علم یافت؟

متون مورد استفاده:

1- تبار شناسی اخلاقی ـ فردریش نیچه ـ ترجمه داریوش آشوری

2- تولد زندان – میشل فوکو – نیکو سرخوش

3- هویت انسانی ـ ادگارمورن ـ امیر نیک پی، فائزه محمدی

4-  آشنایی با فروید – مجموعه‌ی گام اول

5-    اخلاق خدایان ـ دکتر سروش ـ طرح نو

6-    گریز از آزادی ـ اریک فروم ـ چاپ سنگی

7-  کتاب توسعه ـ جلد سیزدهم ـ نشر توسعه (مجموعه مقالات)

دوستان !

این مطلب می تواند آغازی باشد(اگر نظر بدهید) و گرنه به موضوعی دیگر می پردازیم.

: بحث از اخلاق بحثی است به قدمت تمدن بشری. پس آنچه اینجا خواهیم نگریست مجموعه ای از سخنان این و آن است و جمع بندی و حرف های نوساخته نه از یقین که از باز کاوی تجارب و حدس هایی چند. شک و شبهه در این جملات بسیار خواهد بود و هیچ کدام دلیل هیچ چیز نمی توانند شد. بلکه آنچه دست سعی در کمرش انداخته شده کالبد حریفی است بر ساخته از نظریات و شمایل آثار رفتار بشری، باشد که به فنی دیگر به گونه ای دیگر، توان و اندام اش را فرود آوریم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی مرادی دوشنبه 11 مهر 1384 ساعت 23:00 http://www.moradimehdi.persianblog.com

فراخوان و یک شعر دو زبانه ی دیگر از مهدی مرادی

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اسفند 1384 ساعت 13:54

ووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد