پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

۲- گذار

دموکراسی   و

 

تجربه‌ی حقایق

(۲) 

 

 

  فهرست

پیشگفتار

تولد دموکراسی در یونان

تجربه ی دمکراتیک ، مرحله ی گذار

نظریه کلاسیک دمکراسی

نظریه رقابتی

اسطوره ی دموکراسی

دمکراسی کثرت گرایان و نظریه ی فرهنگی

دمکراسی سوسیالیستی و دمکراسی های متعهد

دمکراسی لیبرال و جهانی شدن

دمکراسی و حوزه عمومی

دمکراسی و پدیده ی دولت - ملت

نظری پراگماتیک به مدرنیته و جامعه ی دمکراتیک

گفتمان های دولت مردم سالار

بررسی دمکراتیزه شدن عملی

گذری بر کلیات نظری دمکراسی

الگوی جهانی دمکراسی

دمکراسی دینی

بنیانهای تفاوت

تاریخ مسلمانان و مساله ی دمکراسی

برخورد امام علی (ع ) و مساله ی قدرت و اقتدار

رابطه حکومت امام (ع ) با مردم

نگاهی دوباره

اراده ی برتر

منابع


تجربه ی دموکراتیک  مرحله ی گذار

 


 صحبت از دموکراسی و رسیدن به جامعه ای دموکراتیک بدون ذکر مرحله ی گذار ناقص خواهد بود .  مرحله ی گذار دوران شکل گیری تجربه ی دموکراتیک و طرح ریزی مردم سالاری به صورتی ویژه برای مردمان  یک اجتماع در دوره ای خاص از تاریخ است که از جنبه های مختلف اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی و امثال آن قابل گشایش می باشد.


در اینجا فقط به جنبه فرهنگی گذار از جامعه سنتی به دموکراتیک که خواه نا خواه نوعی تجربه مدرنیته نیز هست اشاره می کنیم تا با این نگاه کوتاه حجم فضای گذار و تاثیرات عمده ی آن بر جامعه و مردمان تجربه گر و پویش گر ِ در گیر با آن را به یاد آوریم .

این نگاه به ما کمک می کند که تفاوت مردم سالاری های نخستین و پیاده شدن ساده ی یک تفکر را در جامعه با روندی تجربی و زمانبر که برای تغییر اساسی در باورهای عامه ی مردمان سنتی اندیش یک اجتماع در زمان حاضر لازم است مجسم کنیم و به طرح ِدموکراتیک رسیدنِ یک جامعه را بهتر در نظر آوریم گو اینکه شاید افکار سنتی مردمان در دمکراتیزاسیون ساختارهای اجتماعی تا حدود زیادی حفظ شود یا تغییر کند اما در بعد برخورد و شناخت انتقادی و جدلی در اجتماع ، دراندازی شیوه برخورد و تفکری نوین و گفتگو محور برای نیل به قانون به عنوان میثاق ملت و نظام و دولت ِ بر آمده از ملت و نیز بر انداختن و یا اصلاحِ  نگاه مبتنی بر اسطوره های سنتی از سوی شهروندان و حاکمیت ،  الزامی است .

انسان بودن را در تعاریف دوران مدرن می توان رابطه داشتن با جهان و دیگران دانست و تجربه ی جهان به مثابه واقعیت عینی و شناخت پذیر و مستقل از فرد.  ماهیت آدمی ،  برخورد انتخابگر و استخدامگر او در جهت رسیدن به لذت و رفع نیاز باعث می گردد.

انسان ،  داده های عینی واقعیت را از راه ِ اندیشه و ادراک با رابطه ای نقادانه بررسی می کند . نه چون حیوان ،  از راه بازتاب غریزی .  انسان ،  این موجود ابزار ساز،  با پرتابِ نیزه  یا شلیک گلوله و امثال آن دستهای خود را درا زتر و تواناتر از آنچه طبیعت برای او رقم زده است می سازد و با ساخت صنایع ،  واقعیت جهان را نزد خویش زیباتر (دست ِکم ، دلخواه تر ) می کند و آن گاه با ادراک و تعالی ،  به وادی مختص خویش یعنی تاریخ و فرهنگ گام می نهد .

انسان با توانایی سازگاری و نقادی خویش به یگانگی با بافت عینی جهانِ خارج اش می رسد. اگر انسان زیر نفوذ دیگران و گزینش های آنان باشد تصمیمهای او سازشگرانه است نه یگانه و به سازشگری مجبور شده است نه به یگانگی، توانا .  انسان با آفریدن و باز آفریدن  ، دوره های تاریخی را تشکیل می دهد .  هر دوره با مجموعه ای از آرزوها و ارزشهای کمال طلب و رویکرد ها و رفتارها و گرایش های تعمیم یافته مشخص می گردد . انسان نقش قاطعی در تکامل و تبدیل این دوره ها بازی می کند. انسانهای آگاه که نظاره گرانی صرف نیستند و تنها کار پذیر نمی باشند بلکه بر پایه ی  عقلانیت افزاینده ی خویش کارسازتر می شوند و بهتر بر کیفیت سازگاری چیره می گردند.

آنچه بیشتر در دنیا مشاهده می گردد کارپذیری و تماشاگری انسان با تن دادن به اسطوره های خلق شده  است یعنی باورهایی که بهترین گواه آنها تکرارشان است . باورهایی که قدرتهای عظیم نیروهای اجتماعی ، مذهبی ،  تاریخی و گاه بیماریهای همگانی و جنگها و  . . . با تکیه بر احساسات مردمان می آفرینند. هراس انسان در جامعه سنتی او را وا می دارد که به ساختاری که همسازی او را منجر می گردد پناه ببرد تا از اجتماع انسانها جدا نماند.

او رام اسطوره هایی می گردد که دنیای  فانی و باقی برای وی طرح ریخته اند و قالب بندی کرده اند . در انگاره های (  images)  آنها انتخاب خویش را قربانی  می سازد و در توده های انسانها غرق می شود . اسطوره ها همه چیز او را چهارچوب بندی کرده اند و خطوط لازم را بر کاغذ او کشیده اند . زمانِ گذار ،  دورانی تاریخی ، متضمن جریان موجهای جزرو مدی تاریخی فرهنگی است. تضادهای میان راههای بودن ، ادراک ، رفتار ، ارزش گذاری های گذشته و حالِ رو به آینده ،  نیازمند ادراک انسانها از وضع خویشتن و اراده ای ریسک پذیر و تجربه گر و تفکر انتقادی آنهاست .

اگر خصوصیاتِ زمانه ی گذار و تجربه گری لوازم جامعه باز از سوی مردمانِ جامعه ی بسته شناخته و بکار گرفته شود ( تا آنها که نخبه ی شناخت وضعیت های اجتماعی و تاریخی اند و فکر سلطه در سر می پرورند بر امواج سوار نگردند و یا از امواج به زیر کشیده شوند ) ،   توده سازی انسانها و رام و مطیع کردن و متحد کردن اجباری یا استعاری یا اسطوره ای  آنها در قالب های احساسی و ایده آلی ،  کمتر امکانپذیر خواهد بود .

جامعه دموکراتیک در فضایی باز و انتقادی امکان حیات خواهد یافت و شرط نخست ،  آماده شدن ذهنهای انسانی برای پذیرش انتقاد به باورهای زنجیر وار و اسطوره ای آنها است . درک رمز و راز های زمان و حرکتهای  جزر و مدی این توانایی را به مردمان می بخشد که با هر پس رفت و شکست در این راه ، نومیدی و ترس و غم های نامعلوم به آنها هجوم نیاورد.

 در عین حال در زمان گذار ،  فضای جامعه با خواست عمومی رادیکالیزه خواهد شد زیرا بی جنبشی و سکوت راه ِ اسیر ِسنت ماندن و پوسیدن است . رادیکالیزه شدنِ فضا ، در عین اعتقاد به عدمِ خشونت و با قبولِ احترام به انتقاد ها و انتخابهای دیگران و عدمِ باور به سرکوب برای طرح فکر خویشتن و نیز دوری از اعتقاد به در دست داشتن ِتنها نسخه ی رهایی و پیشرفت و نجات ، بر اکثریت شدن ذهنهای انتقادگر و تشکیل اکثریت اصلاح طلب و عقب نشینی اقلیت قدرتمند سنتی و متکی به نظام کهن تاثیرِ بسزایی در لحظات سرنوشت ساز ِ مرحله ی گذار  دارد . البته عقلانیت و جو جدلی (گفتگویی ) و قبول هزینه های برخورد با طرفداران سنت و همگانی و عقلانی کردن هزینه ها باعث پیدایش حس انتخابگری و یگانه شدن در افرادجامعه میگردد وگرنه ، انتخاب ِاجباری جمعی (!) و کشانیدن افراد به وادی انتخابهای پر ترس و لرز ،  مسخِ معنای انتخاب است . راه حلهایی که از بالا دیکته شوند تاثیری مثبت نخواهند داشت و تنها نخبگان و قدرتمندانی  که توان فهم صحیح توافقات گفته و ناگفته ی مردم  در جهت ِ مدنی کردن و ایجاد ساختارهای ایجادکننده ی جامعه ی مدنی و مدرن را داشته باشند به پیشبرد تجربه ی مردم سالاری کمک می کنند.

در تجربه های جمعی و مدنی ، که پس از دغدغه ی نیازهای نخستین و زیستی می تواند ایجاد گردد ،  شرکت کنندگانِ جامعه مدنی با جمعهای تجربه گر در  کنش های مدنی به امکان تجزیه و تحلیل علت و معلولی یا احتمالی و آماری پدیده ها و ادراک گفتگویی و دیالکتیکی دست خواهند یافت و از حالت تفکر سنتی که بحث های محیطی و ساختار یابی قدرت را به صورت تبیین پدیده های شبه جادویی درک می کردند برون خواهند آمد.

 به تدریج که انسان ، قدرتِ ادراک و پاسخ گویی را وسعت می دهد و به جدل با دیگران می پردازد ، رابطه ی پرتجربه تری با دوران خویش ایجاد می کند لذا " انتقال پذیر"  تر می شود و نیاز های وی فراتر از مسایل حیاتی گسترش می یابد و"انتقال پذیری"  آگاهی وی" نفوذپذیر " می گردد.

" هستی داشتن "  مفهومی است پویا که مستلزم داد و ستد همیشگی انسان با جهان و دیگران است و این نفوذپذیری آگاهی ،  هستی او را گسترش میدهد و او را موجودی تاریخی میکند.

شناخت انتقادی به " انتقال پذیری نقاد" میرسد که ویژگی یک منش دموکراتیک معقول است .  این را هم بیفزاییم که وارونِ این روند ،  در باز توده ای شدن و ناامیدی از عقلانیت و سیر  به تفکر جز می و سکتاریستی (فرقه گرایی)  ، گام به گام با این مراحل خواهد آمد و بایسته است که به شیوه های مقتضی جامعه از آن جلو گیری شود . چنانکه تولد فاشیسم زنگ خطر چنین فاجعه ای را برای بشر به صدا درآورد.

آنچه در جهانِ خارجِ انسان می تواند مانع این روند شود ، میل به تصمیم گیری مردمانی است که ذهنیت انتقادی آنها گسترش می یابد و پیامد تصمیمات آنها به اصلاح عرف و حاکمیت سیاسی می انجامد .  این پیامد با توجه به واقعیت جوامع بسته و سنتی ممکن است سالها به صورت ناکام ، یعنی سرکوب و کشتار و سلب آبرو  در جهت پشیمان ساختن اصلاحگران ، صورت می پذیرد.

 " ایان باربو" می گوید : ذهن در تجلیات خود نه تنها آنچه هست که هر آنچه را بوده است را نیز باز تاب می دهد . لذا می توان گفت ، تجربه های خود گرانی و انتخابی بودن سیستمهایی که انسان با آنها در گیر است در اجتماع و سیاست و آموزش و . . . کمک موثری به تجربه ی دموکراتیک و سهل کردن روند پیشرفت آن خواهد بود.    

ساختار مازوخیستی- سادیستی  ، ساختاری آشنا در تحلیل فردی مردمان جوامع ِسنتی با قدرتهای توتالیتر یا استبدادی است . افرادی که تسلیم پذیر ، منطبق شده ، چاپلوس و فرو کوبنده ی خویش و آرزوهای خویش و خود سانسور گر هستند ، اما آنگاه که به قدرت دست یافتند ناگهان به صورت سادیستی  و دیگر آزاری در صدد افزایش قدرت خویش و کوفتن افکار خود بر فرق دیگران تحت عنوان راهِ نجات و فلاح بر می آیند و گاه خود نیز از این احوال نامطلع و یا نامطمئن اند و حتی بت ِ ذهنی خود و مریدان خویش می شوند.

جوامعی که به نام قانون گفت و شنود ها را انکار یا ممنوع میکنند به طور عمده خاموش می مانند. خاموشی فقدان واکنش نیست بلکه واکنش غیر نقاد است .  حقوق قانونی مردم باید تا حد ممکن افزایش یابد و با توسعه ی جامعه مدنی ، حکومت ، تنها ، پاسدار حقوق اساسی مردمان باشد تا فرد در ارتباط ِ دو طرفه با دولت و حاکمیت قرار گیرد و مهمتر از همه ی امور اعتماد وی به صورت کلی به نظام حفظ می گردد .

اما در جوامع سنتی تنها فریاد است که حاصل نارضایتی فرد و تلاش جهت فرار از سازگار کردن اجباری وی می باشد و آن نیز البته به جایی نخواهد رسید.

انتقال قدرت تصمیم سازی و تصمیم گیری از سیاست و حوزه ی سیاستمداران به جامعه مدنی و از دولت و حاکمیت به اصناف  و پرهیز از نفوذ حکومتی و جلوگیری از ورود رانتی افراد به مراتب بالای تشکیلات سندیکایی و صنفی و ساختار دموکراتیک اصناف الزامی ست که تنها با اموزش مردم و پرهیز و یا بازداری گروهها و قدرتها از توده سازی انجام می پذیرد . استقلال و توسعه اقتصادی از جمله ملزومات این روند است هر چند این دو الزاما به دموکراسی نمی انجامد اما در هر تجربه ی دموکراتیک ترکیب مناسبی از اینها با سایر عوامل ، حضورِ همیشگی دارند.

باید یاداور شد که بر خلاف روندهای توسعه و نوسازی صرفا" اقتصادی که با آگاهی دادن به مردم تنها در قالب تخصص و مدرک های تحصیلی و توسعه فنی همراه است آموزشِ آگاهی انتقادی و عقلانیت ِ عملی است که در تجربه ی دموکراتیک موثر خواهد بود.

آموزش انتقادی ، شیوه های متفاوتی دارد که با توجه به شرایط جامعه باید تعیین گردد . پائولوفریره ، نظریه پردازِ شناخت انتقادی و کسی که تجربه عملی در این زمینه دارد در باره ی تجربه اش در برزیل می آورد :

"من متقاعد شدم که مردم برزیل می توانند مسوولیتهای سیاسی و اجتماعی را فقط با تجربه ی مسولیت از طریق مداخله در سرنوشت کودکان خود در مدارس ، در سرنوشت اتحادیه های کارگری و مراکزِ شغلی ، از خلال موسسات و باشگاهها وشوراهها ، با شرکت در زندگی همسایگی و با رفتن به کلیسا و اجتماعات مختلف و انجمن های نوع دوستانه بیاموزند. می شد به آنها کمک کرد تا دموکراسی را از طریق تمرین دموکراسی یاد بگیرند و تجربه ی دموکراسی در برزیل اینچنین انسجام یافت .  "

این زمانی بود که به علل مختلف چون استعمار ،  پیچیدگی ساختار قدرت سیاسی و دلایل قابل بحث دیگر، آنها در تجربه مشارکت سیاسی شکست خورده بودند و تجربه ی قدرت را پوچ و نا معقول یافته و نا امید گشته بودند. چنانکه در بسیاری موارد ، آموزشِ بکارگیری قدرت سیاسی برای ایجاد تجربه ی دموکراسی در هنگامِ در اختیار داشتنِ قدرت قابل آموزش نیست .

پائولو فریره حتی به گره گشایی امر نارسایی گفتگو و تفکر نقاد در برزیل می پردازد و مثلا فرهنگ شفاهی و ذوق بکار گیری کلمات موزون  و شعری و ضرب المثل را پیوند یافته با فقدان تجربه ی دموکراتیک مردمان برزیل می یابد. گویی توازنِ کلمات و نظم بخشی آنها از نظم دهی به واقعیت خارجی ساده تر است و مردمان به آن پناه برده اند.

جوامع سنتی در ساختار آموزشی خود به جای اینکه اسطوره ها را به نقد بکشند و به بحث بگذارند اندرز می دهند و باور های عمومی برای مردم می سازند و با تکرار آنها در کتابهای درسی امور احساسی و گریز از عقلانیت  و امداد گیری از نیرو های فرا طبیعی را تبلیغ می کنند.

اگر لابلای تعالیم غیر عقلانی سنتی ، عقلانیتی نیز گنجانده شود تاثیری جز تناقض آفرینی و گیج کنندگی در بیشترِ آموزندگان نخواهد گذاشت. به گفته ی آلبرت اینشتاین : " اندیشیدن ،دشوار ترین کارها نیز هست. "

لذا در آموزش دو گانه ی عقلی - اسطوره ای ، آموزندگان بیشتری به سوی مسایل احساسی و مشکل گشایی  آنی اسطوره ها را خواهند شتافت .

آموزش سنتی برای انطباق افراد سنتی با دنیای مدرن به پروردن متخصصانی غیر منتقد و تک بعدی که در مسایل غیر تخصصی خود بسیار سطحی و با آگاهی بسیار اندک و نه در سطح قابل قبول شهروندی اند اقدام میورزد که ناآگاهانه بهترین ابزار برای تحکیم و حفظ ساختارهای قدرتِ سنتی اند . دموکراتیزه شدنِ بنیانی با دموکراتیزه کردنِ فرهنگی در سطوح نظری وعلمی پیوند دارد. و به ویژه نیازمند جامعه  شناسانی است که این روند را به فرم قابل قبول جامعه در عین فرار از عوام زدگی سامان دهند و سازوکارهای آنرا مشخص کنند. 

چنانکه که پیشتر به پراکسیس پیشنهادی فریره در کشور برزیل اشاره شد او به جای مدرسه حلقه های فرهنگی تاسیس نمود که با حذف نقش معلمی و جایگزینی هماهنگ کننده و ایجاد مکانهای گفت و شنود به جای کلاس درس و دعوت از گروهِ داوطلب ِمشارکت کننده به جای شاگرد و ارایه ی برنامه های آموزشی توافق شده در هر واحد و تنظیم و تدوین شده برای همان واحد به جای نظام آموزشی فراگیر به موفقیت های چشمگیری دست یافت.

تا اینجا شاید حجم گسترده و دیر یابی روش های آموزش انتقادی جهت دموکراتیزاسیون جامعه در بعد فرهنگی که برای ایجاد و پیشبرد و به ثمر رسانی تجربه ی دموکراسی تنها شاخه ای از برنامه های لازم را تشکیل می دهد  در ذهن ما شکل قابل درکی یافته باشد . با لحاظِ اینکه تمام اینها تنها ساحتی از این تجربه اند ، نیاز مندی دموکراسی ِعصر جدید   به مقدمات گسترده و تفاوت بسیار مهمِ آن با دموکراسی در دنیای قدیم که تنها با فرمان یک پادشاه یا یک انقلاب سیاسی ممکن بود  روشن تر می گردد  و به همان طریق ، تفاوت دستاوردهای یک چنین اصلاح ریشه داری در نظامهای سنتی با بنیان نهادن ارکان دموکراتیک در مقابل دموکراسی های رسمی و صوری آشکارتر می گردد.

 در پایان این مبحث بد نیست ، مسایل شبهه برانگیز دموکراسی و ظرافت یاد گیری آن را نیز به یاد آوریم .  گهگاه تبلیغات و فریب افکار عمومی ، پروپاگاندا و شور آفرینی کاذب چنان  با دموکراسی آمیخته  می گردند  که در باور برخی ، اهمیت وجود دموکراسی خدشه دار می شود .  اصولا تمرین دموکراسی با تمرینِ جدا سازی فریبکاری از آزادی عقاید و آرا باید همراه باشد.

کارل ریموند پاپر ، فیلسوف شهیر قرن بیستم ، تلویزیون و تبلیغات فریبنده را مهمترین دشمنان دموکراسی می نامید و جالب است که از آنها دوری می جست ، هر چند که مزیت های رسانه ای چون تلویزیون  بر کسی پوشیده نیست ، اما چنان در دست سرمایه سالاری قرن اسیر شده است که حتی برای آگاه ترین افراد می تواند عامل سوء فهم و درک گردد و به گفته ی "بودریار " جنگی در خلیج فارس بیافریند ، نه آن جنگی که در واقع اتفاق افتاد.

 آلدوس هاکسی در کتاب Ends and Means  ،" آموزشِ هنرِ جداسازی تصورات " را در مقابله با این موضوع پیشنهاد می کند تا به عنوان پادزهری در برابر تبلیغات ، بخصوص نوع تلویزیونی (و امروز ه-به ویژه ماهواره ای و اینترنتی ) ، به کار  رود. به طور نمونه ، زنِ زیبای خندانی که سیگار در دست دارد نه زیبایی اش را مدیون سیگار است نه خندانی اش را و هیچ ارتباطی با آنچه تبلیغ می کند ندارد . استخدامِ احساسات ، جیب بری رسانه ای در عصر جدید است. کیفیت فلان محصول غذایی ربطی به نشاط خانواده ای که در حال خوردن آن برسر یک میز یا سفره هستند ندارد و در اینجا آموزشی نهفته نیست بلکه غلبه ی پول سازی تبلیغاتی به کارکرد اطلاع رسانی آموزشی رسانه درقالب ِ یک آگهی بازرگانی ازجعبه ی جادو به  اتاق ما پرتاب شده است .

 تبلیغ دموکراسی با ورود ِتبلیغات و اجناس مورد پسند دنیا (!) و باز شدن درهای کشور به کالاهای متفاوت و بدون بررسی کارشناسانه و . . . در حقیقت فریاد زدن در پوستین دموکراسی با محتوای فریبکارانه است .  سست کردن عقیده ی مردم مغبون به مردم سالاری و در حقیقت رای خویش عاقبت ِ این روند خواهد بود و بدترین ضربه به دموکراسی . انتقاد از  دموکراسی و ابزارهایی که دموکراسی ایجاد میکند ، همراه با آموزش دموکراسی الزامی است زیرا عقل نقاد نه تنها جوهره ی مدرنیته که جوهره ی تجربه ی دموکراتیک ملتها نیز بوده است.کاراترین ضربات به مردم سالاری درقالب فرصت هایی که خود مردم سالاری ایجاد میکند می تواند وارد آید.

می توان دموکراسی را ابزار سلطه و توجیه گری نمود می توان با غیر عقلانی کردن دموکراسی و جزمیت بخشی به آن در برابر جزمیت تو تالیتری یا استبدادی نظام معارض به مقابله با آنها پرداخت . می توان با تغذیه ی آن از منابع ترس و نفرت آن را علیه خود مردم مسلح کرد و با ابزار فریب و غوغا سالاری می توان آن را چماقی بر سر مظلومان یا عامل بروز جنگ وکشتار کرد و حتی می توان به نام دموکراسی مردم را الینه کرد اما دموکراسی در این صورت ها خواهد مرد زیرا تجربه ی دموکراتیک تنها با پرسشگری دایمی و  بازترشدن جو اجتماعی و عقلانی تر شدنِ روابط ودست کشیدن از نظام های از پیش تعیین شده و مدینه های آرمانی ممکن است .  

طرحی که درپایانِ خود شکل خواهد گرفت و نتیجه ای که تنها در روند ِحرکت صورتبندی خواهد شد . پروژه ای که همچون تفسیر" هابرماس" از مدرنیته ، ناتمام است .  سنگواره ی دموکراسی ، در تاریخ تحول عقلانی و انتخابگرانه ی یک ملت شکل می پذیرد.

برای رفتن از جامعه ی سنتی به مدرن ، مرحله ی گزینش  "نو" ها یک گذار است . گذارهای پیاپی به تدریج با توجه به سیالیت معنای واژه ی" مدرن " در دموکراتیک تر شدن اجتماع بی تاثیر نخواهد بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد